کتاب دیوانه های فوتبال - دومینیک آتون و دنی دایر

به گزارش وبلاگ بانیما، آنچه در این کتاب می خوانید، داستان هایی است درباره بی رحم ترین، وحشتناک ترین و پرشورترین تشکیلات طرفداران فوتبال جهان. فکر می کردید که انگلیس سرسخت ترین و سازمان یافته ترین تشکیلات طرفداران و تماشاگران فوتبال جهان را دارد؟ دوباره فکر کنید. کتاب دیوانه های فوتبال، نوشته دومینیک آتون و دنی دایر در این داستان کاری کرده که دید شما را تغییر می دهد؛ به دیدار دسته هایی از بچه های شرور رفته ، در قلمرو آنها و تحت شرایط سخت حکم فرمایی شان، با رهبران تشکیلات آنها دیدار کرده که این دیدارها همیشه هم خوب و به یادماندنی از آب درنیامدند.

کتاب دیوانه های فوتبال - دومینیک آتون و دنی دایر

ما گروه کوچکی بودیم - متشکل از من، یک مدیر تولید، یک کارگردان و یک محقق که برای به تصویر کشیدن فعالیت این گروه ها و ساخت یک سریال تلویزیونی سفر می کردیم - ولی در واقع به سختی و چهارچشمی هوای یکدیگر را داشتیم. چرا که زمانهایی می رسید که به شدت نیاز به حمایت و مراقبت احساس می شد. رخ داد که به ما شلیک کردند، ما را با سنگ زدند، تعقیب مان کردند و یا به طرف مان گاز اشک آور شلیک کردند.

تهدیدمان کردند، گل گل کردیم و با آنها مشاجره کردیم و همواره هم می دانستیم که ممکن است سالم به خانه برنگردیم. ما درست یک بازی پیش از آن که هولیگان های آرژانتینی تا پایان فصل از سفر به شهرهای دیگر به همراه تیم های مورد علاقه شان منع شوند آن جا بودیم و روزهایی را در ایتالیا گذراندیم که در همان ایام، گل لیگ به هم ریخت و هولیگانها چند پلیس را کشتند. در هلند، از ترس جان مان فرار را بر قرار ترجیح دادیم و در گالاتاسرای ترکیه از برابر دوربین های پلیس متواری شدیم. به صربستان رفتیم تا با سران تشکیلاتی از هولیگانها که متهم به جنایات جنگی شده بودند از نزدیک دیدار کنیم و زمانی که در برزیل همراه با یکی از تشکیلات طرفداری به سفری برای دیدن مسابقه تیم آنها می رفتیم، شیشه اتوبوس مان در اثر تیراندازی طرفداران دیوانه تیم حریف خرد شد. در لهستان هم شورش تمام و کمالی را از نزدیک حس کردیم. ما در کنار کثیف ترین تشکیلات طرفداری فوتبال و در صندلی های شان در ورزشگاه های مختلف ایستادیم و شنیدیم چگونه از جوانانی که دستورات رهبران آن تشکیلات را بی چون و چرا اجرا می کنند، بهره کشی می گردد. ما دقیقا به درون سازمان های مخوف آنها راه پیدا کردیم و با سرکرده های شان به گفت وگو نشستیم. کار ما درست مثل یک گردباد واقعی بود. طی نود روز از ته کشور گذشتیم، با تشکیلات طرفداری فوتبال در آن کشورها آشنا شدیم و سرسخت ترین سازمان های هولیگانها در دنیا را شناختیم. گاهی لبخندی واقعی بر لب داشتیم و زمانی هم از شدت ترس نزدیک بود خودمان را خیس کنیم؟ این ماجرای واقعی رویدادهایی است که طی این مدت برای مان رخ داد. بعضی هایش را دوربین مان ضبط کرد و در بیشترش هم اجازه نداشتیم دوربین را روشن کنیم یا از پخش صحنه های ضبط شده معذور بودیم. می گردد گفت که این کتاب، نسخه تدوین نشده ماجراهای ماست که بی شک، پدید آوردنش مثل یک انفجار بزرگ، حسابی سروصدا می کند.

دنی دایر: لندن - 2007

کتاب دیوانه های فوتبال

نویسندگان: دومینیک آتون - دنی دایر

مترجم: وحید نمازی

نشر چشمه

مقدمه مترجم

پرده اول تابستان بود. گرم گرم. تابستان 13615 مردم ایران دیگر به جنگ و شرایط سخت عادت کرده بودند. جنگ ناخواسته، بخشی از روزمرگی ایرانی ها شده بود. زندگی داشت به شرایط عادی اش برمی گشت و فوتبال یکی از دلخوشی هایی بود که می توانست عبور از روزهای سخت را آسان تر کند. جام دنیای 1982 اسپانیا در همین حال وهوا از راه رسید. جامی که پائولو روسی و ایتالیا داشت، زیکو، سوکراتس و برزیل، میشل پلاتینی. غوغای آبی ها و وداع تلخ طلاییها در کنار جنگ تمام عیار و بی نظیر آلمان با فرانسه در نیمه نهایی، همه و همه دست به دست هم میدادند تا شوق بچگانه به فوتبال را در من بیشتر و بیشتر کنند. بی شک هزاران کودک دیگر مثل من، همان روزها و زیر آفتاب گرم تهران، خواب کوچه پس کوچه های شهر را با شبیه سازی بازی برزیل و ایتالیا آشفته می کردند. ریشه های علاقه به این بازی زیبا و دوست داشتنی از همان روزها بود که جایش را در وجودم محکم می کرد. مجال دیدن فوتبال های ناب از تلویزیونی که هنوز مجید وارث بهترین گزارشگر فوتبالش بود و چشیدن طعم پیروزی و شکست تیم هایی که هنوز نمی دانستی کدام شان فردای دیدن بازی به تاریخ می پیوندد و کدام شان تا همواره در یادت به یادگار می ماند، بزرگترین دستاورد اولین جام دنیای زندگی ام بود. فوتبال، آرام آرام جزئی ثابت از زندگی ام می شد…

پرده دوم

باز هم تابستان. باز هم فوتبال. صبح تا شب؛ بی وقفه و نفس گیر. همسایه ها از سروصدامان به ستوه می آمدند و آرزو می کردند اول مهر زودتر برسد و از شر فوتبال های خیابانی راحت شوند. دیگر تمایلات رنگی هم به بخشی جدی از طرفداری فوتبالی مان وارد شده بود و دیدن بازی های زیبای جام باشگاه های تهران و پیگیری نتایج آن بازی ها یکی از جدی ترین سرگرمی های مان بود. انتظار کشیدن و صف بستن برای خریدن کیهان ورزشی و دنیای ورزش صبح های شنبه که تنها رسانه های ورزشی مکتوب آن سالها بودند هم بخشی از همین شادمانی های جدی بچگانه بود. دیدن یک جدال مردانه فوتبال از تیم محبوبم و چشیدن تجربه ناب پیروزی می توانست لذت تعطیلات آن تابستان گرم را دوچندان کند. سیزده ساله بودم که ابهت ورزشگاه آزادی با سکوهای پر از جمعیتش برای نخستین بار مسحورم کرد. تابستان گرم 1366 و بازی پرسپولیس با راه آهن که گربه سیاه آن سال های قرمزها بود. نشستن در صندلی کناری تیفوسیها و دیدن آن شور و غوغایی که با به گل نرسیدن تیم پروین بیشتر هم میشد، فراموش نشدنی است. پرسپولیس گل نمی زد و طرفدارانش هم سکوها را ترک نمی کردند. تماشای ده دقیقه پایانی به شکل ایستاده و با دلهره به پایان نزدیک می شد که تک گل محمد پنجعلی نگذاشت اولین ضیافت فوتبالی ام بی گل و شادی تمام گردد. سرگرمی تازه، سوژه جدید داستان شده بود…

پرده سوم

سرمای هوا حسابی استخوان ها را قلقلک میداد. تازه اگر مجبور بودی چند ساعت در سایه و در طبقه دوم ورزشگاه آزادی روی آن سکوهای سیمانی لخت وعور هم بنشینی که دیگر هیچ! دی ماه 1373 روزهای شیرین و تلخ دانشجویی، پذیرش آرام مسئولیت های بزرگتر در زندگی و البته ریختن رنگ دلنشین فوتبال به یکنواختی های خاکستری، تمام داستان آن دوران بود. به ورزشگاه رفتن و لمس کردن هیجان دلخوشی شیرینی بود که اگر طعم دربی هم به آن اضافه می شد، لذت سپری کردن آن تفریح دلچسب را شیرین تر هم می کرد. و دربی 15 دی 73، یکی از همان چاشنی های لذیذ بود. پنالتی فرشاد پیوس، ضربه سر بهزاد داداش زاده که زیر تاق دروازه آبی ها نشست و گرگریهای رضا شاهرودی با محمد تقوی که خاتمه به اخراج مالدینی ایرانی انجامید، بخشی از داستان آن جنگ قرمز و آبی بود اما داستان تازه داشت آغاز می شد. سرخ ها که سودای جشن پیروزی پرگلی را در سر داشتند، با یاغی گری ستاره جوان آن روزها و توفان ده دقیقه ای استقلال که با پنالتی صادق ورمزیار و گل دقایق پایانی ادموند اختر به اوج رسید، قافیه را باختند و ناگهان با مشت مجتبا محرمی بر صورت امیر قلعه نویی فوران کردند و به زمین ریختند تا داوری را که فکر می کردند مقصر اصلی باخت شان است ادب کنند. باقی ماجرا را هم که همه میدانند؛ هجوم طرفداران یاغی پرسپولیس به میدان، فرار داور نگون بخت و به هم ریختن اوضاع که تا بیرون از ورزشگاه هم ادامه یافت و به پیروزی سه بر صفر استقلال با رأی فدراسیون و محروم شدن ممه بازیکن منجر شد. فرهنگ و واژگان جدیدی به ورزش ایران وارد شد؛ تماشاگرنماها نماد یاغیان افسارگسیخته ای شدند که نظم را برنمی تابیدند و تصمیمات داور را قبول نداشتند. می گفتند اینها نسخه ایرانی شده هولیگان های خارجی اند. عزم همگانی برای سرکوب آتش افروزان روی سکوها آغاز شد. ورزشگاه ها به تسخیر دکل های بلند و بدقوارهای درآمد که دهها دوربین نصب شده روی آنها، سکوها را رصد می کردند و از آن بدتر، بوقچی هایی که تا دیروز وظیفه ای جز تهییج تماشاگران برای تشویق نداشتند تبدیل به لیدر هایی شدند که باید فرهنگ طرفداری درست را ترویج می کردند غافل از این که…

قافله تماشاگری خودجوش فوتبال در ایران، با آن همه سابقه درخشان و روزهای به یادماندنی، ناگهان به بیراهه رفت و سر از ناکجا درآورد.. پرده چهارم سرمای استخوان سوز همه آنهایی را که از نیم کره شمالی به آفریقای جنوبی آمده اند غافلگیر کرده. گرما در تهران و در روزهای آخرین ماه بهار 1389 نوید تابستانی داغ را میدهد ولی این جا در ژوهانسبورگ، سرما پوست و گوشتت را در می نوردد و به استخوان می رسد. غوغای جام دنیای 2010 در سرزمین نلسون ماندلا، شب های زیر صفر درجه را داغ می کند و تویی که روزی با دیدن جام دنیای دلت هری می ریخت و بودن در این جشن بزرگ را در رؤیاهایت میدیدی، حالا از میان این همه هیاهو برای روزنامه گل مطلب می فرستی و برای چند شبکه رادیویی و تلویزیونی گزارش تهیه می کنی. بهار می رود و تابستان می آید اما این جا در جنوب کره زمین، زمستان بیداد می کند. ترک ژوهانسبورگ شلوغ و سفر به کیپ تاون زیبا، تحمل سرمای افریقایی را آسان تر می کند.

گرین پوینت باشکوه، نشسته بر کنار اقیانوس اطلس، میزبان چند بازی از جام افریقایی است. آن سوتر در هتل روبه روی ورزشگاه اتاقی می گیری و با تماشاگران پرشور آرژانتینی همخانه می شوی. هیاهوی شان شهر را به هم ریخته. پلیس آرزو می کند زودتر شرشان را کم کنند تا این که خبر می رسد طرفداران باشگاه ایندپندینته به طرفداران باشگاه بوکا جونیورز حمله کرده و در این درگیری، یک طرف دار 57 ساله بوکا جونیورز را به شدت کتک زده اند. فردای آن روز، آرژانتین با چهار گل به دست ژرمن ها تحقیر می گردد و چند ساعت بعد طرفدار بوکا به مرگ سلام می کند. می گویند لوییز فورلزا در اثر حمله قلبی مرده اما تمام وبلاگ بانیما آرژانتینی می گویند کتک خوردن از طرفداران یاغی تیم حریف موجب وخامت حال فورلزای نگون بخت شده. شاید این اولین کشته لژیونر فوتبال آرژانتین باشد که قربانی خشونت هولیگان های هموطنش شده؛ یکی از آن 241 نفری که طی 88 سال گذشته بر سر فوتبال جان باخته اند.

آرژانتینی ها، شکست خورده و غمگین به خانه برمی گردند. جای آنها اروگوئه ای ها و هلندی ها به کیپ تاون می ریزند؛ سرشار از شادی و سرخوشی. نارنجی ها به راحتی اروگوئه شگفتی ساز را شکست می دهند و باز داستان غم و شادی تکرار می گردد. مهمانی افریقایی با تاج گذاری ماتادورها در ژوهانسبورگ به پایان می رسد و تو به خانه برمی گردی؛ با کوله باری از خاطره، تجربه های ناب و نادر و غم تمام شدن لذتی که چشیدنش مزه ویژه ای داشت اما زندگی فوتبالی هنوز ادامه دارد…

اولین بار که متن و عنوان اصلی این کتاب را دیدم، ترکیبی از تردید و اطمینان به سراغم آمد. تردید به این خاطر که موضوع نگاهی جامعه شناسانه و دقیق تر به زندگی و منش های هولیگان ها می توانست پنجره ای به بخش تاریک و نه چندان جالب فوتبال دنیا باز کند اما پرده برداری از همین تاریکی ها هم برای خودش جذابیت های فراوانی داشت که برای ترجمه این اثر، ثابت قدم ترم می کرد.

کتابی که می خوانید داستان یک گروه برنامه ساز تلویزیونی انگلیسی است که در مجموعه ای دیگر، زوایای تاریک و روشن زندگی هولیگان های تیم های بریتانیایی را به تصویر کشیدند و پس از روبه رو شدن با استقبال فراوان، فقط طی نود روز به به کشور دنیا سفر کردند تا اثرشان را دنیای کنند. سریالی که آنها ساختند از شبکه های کابلی مختلفی در داخل و خارج از بریتانیا روی آنتن رفت تا این که دومینیک آتون، روزنامه نگار برجسته بریتانیایی که در رسانه های مشهوری چون گاردین، میرور و اکسپرس کار کرده این مجموعه را روی کاغذ آورد. کرواسی، صربستان، لهستان، هلند، برزیل، آرژانتین، روسیه، ترکیه و ایتالیا، نه کشوری هستند که تشکیلات طرفداری تیم های فوتبال شان در این کتاب معرفی شده اند.

شاید جالب ترین دستاورد ترجمه این کتاب، پی بردن به این نکته باشد که تشکیلات طرفداران فوتبال در کشورهای مطالعه شده در این کتاب، بسیار سازمان یافته تر و منظم تر از چیزی است که باشگاه ها و طرفداران تیم های فوتبال در کشورمان با نام جمعیتها و کانون های طرفداری تشکیل داده و می دهند. و البته از آن مهمتر شاید مقایسه رفتارهای تماشاگران ایرانی با خارجیها باشد؛ کتاب را یک بار بخوانید تا دوباره به این نکته پی ببرید که تماشاگران ایرانی از بهترین تماشاگران فوتبال دنیا هستند.

این کتاب را دومینیک آتون، روزنامه نگار برجسته بریتانیایی که برای روزنامه ها و مجلات شهری چون میرور، گاردین و اکسپرس کار کرده به رشته تحریر درآورده و در این راه، تیم رسانه ای تهیه کننده برنامه تلویزیونی کارخانه های واقعی فوتبال در دنیا به او کمک کرده اند. شخصیت استن هم در این کتاب، تلفیقی است از چند شخصیت از اعضای تیم تهیه کننده

همچون دنی و پیتر) که به منظور ایجاد روندی ساده تر در فهم رویدادها و وقایع به یک شخصیت واحد تبدیل شده است.

بریده ای از کتاب:

اسمش را مرض انگلیسی گذاشته اند.

در دهه های 1970 و 80 میلادی صندلی های تماشاگران ما، یک بلای دنیای بودند. تشکیلات طرفداران فوتبال از سراسر انگلستان، از لندن گرفته تا لیورپول، باعث ایجاد وحشت در تمام دنیا می شدند. ما فوتبال را به میان توده مردم آوردیم و بعد هم هولیگانیسم (یا همان اوباش گری و تماشاگرنمایی) را به آن اضافه کردیم. دسته های اوباش و گروه های طرفداری مشهور تیم های لندنی چون چلسی ، تاتنهام ، وستهام و میلوال، هر هفته پایتخت انگلیس را به هم می ریختند و البته این کار را اوباش های طرفدار دیگر تیم های سایر شهرها و در تمام رقابت های فوتبال رده های مختلف انگلیس هم به همین شکل تکرار کردند. گرچه به نظر می رسید که این اوباش گری و طرفداری های تعصب گرایانه همچون لباسی جادویی، طرفداران تمام تیم های بزرگ و کوچک انگلیس را که بعضی های شان به شدت خشن تر و کریه تر از دیگران هم بودند در برگرفته و طرفداری فوتبال را به مسئله ای جدی تبدیل کرده است. این مشکل تقریبا به یک تهدید اجتماعی و خطری جدی هم تبدیل شده بود. حتا همسایگان شمالی انگلیس (اسکاتلندیها) هم در به راه انداختن تشکیلات منظم هولیگان ها ید طولایی داشتند. در تمام جزیره، کسی را نمی توانید پیدا کنید که با فوتبال آشنا باشد و طرفداران دیوانه تیم های اسکاتلندی هیبز، هارتس و آبردین را نشناسد. تازه طرفداران سلتیک و رنجرز در گلاسکو با آن دربی معروف شان یعنی Firm old هم که جای خودشان را دارند. در یکی از دربی های اخیر بین این دو تیم، پلیس تنها 184 نفر را به جرم برهم زدن نظم بازداشت کرده بود.

حالا دیگر در بریتانیا کار به جایی رسیده بود که طرفداری فوتبال (و یا حتا هولیگانیسم) تنها به آشوب گری های عصرهای روزهای تعطیل محدود نمی شد. این پدیده دیگر به فرهنگ، هویت و ظاهر بریتانیایی ها وارد شده و به یک سبک زندگی که هر کس می توانست آن را برگزیند، تبدیل شده بود. تیپ متفاوت اعضای تشکیلات طرفداری انگلیس از زمانی مشهور شد که طرفداران منچستر یونایتد و لیورپول با ظاهری متفاوت و لباس هایی غیرمتعارف در دیدارهای تیم های شان با دیگر تیم های اروپایی ظاهر می شدند و این تفاوت ظاهری، رفته رفته به عنوان شاخصهای تبدیل شد که نشان می داد این طرفداران دوآتشه متعلق به کجا هستند. و البته آرام آرام به علامت متمایز کننده دیوانه های هولیگان صفت از طرفداران عادی فوتبال هم تبدیل شد.

همین هولیگان ها به سرزمین های آن سوی مرزهای انگلستان هم نگاه ویژه ای داشتند. رقابت های اروپایی و حضور در آنها، همواره هدف بزرگی برای باشگاه های انگلیسی محسوب می شده و این رقابت ها به همان اندازه برای تشکیلات طرفداری این باشگاه ها هم مهم بوده اند. سال های فراوانی بود که رقابت های اروپایی تحت سیطره قدرت تیم های انگلیسی قرار داشتند و البته طرفداران این تیم ها هم همچون سپاهی بی رحم و ویرانگر، بعد از هر بازی، مراکز شهرهای اروپایی را به گند می کشیدند و آن جا را چون ویرانهای مخروبه ترک می کردند. روتردام، تورین، دوسلدورف، بیلبائو و تعداد بی شماری دیگر از شهرهای اروپا، به نام فوتبال و با هولیگان های انگلیسی کاملا به هم ریخته شدند. اروپا گیج و آشفته شد؛ دنیا به این منظره ها با وحشت نگاه می کرد و تشکیلات هولیگان های انگلیسی هم کارشان را به بهترین شکل در برهم زدن نظم انجام میدادند؟

بعضی از این تشکیلات طرفداری آن قدر مشهور شدند که به سران آنها در حد آدم های معروفی چون ستاره های سینما و اهالی موسیقی توجه می شد. کار به جایی رسید که حتا تشکیلات طرفدارن تیم وستهام، کارت ویزیت هم چاپ کرده بودند و هولیگان های مشهوری چون کاس پنانت، ترهور تانر و جیسون مارینر به عنوان اسطوره های (ICF) به شمار می آمدند. این پایان کار نبود. زمانی که در یک شب گرم در ماه می 1985، طرفداران دیوانه لیورپول در ورزشگاه هیسل بلژیک به جان یوونتوسی ها افتادند، جریان فقط با زدوخورد و کتک کاری پایان نیافت. آن شب، هجوم هولیگان های لیورپولی باعث خراب شدن دیواری شد که یوونتوسی ها در کنارش نشسته بودند. دیوار روی سر تورینیها خراب شد و 39 نفر از آنها کشته شدند.

یوفا [اتحادیه فوتبال اروپا، دولت انگلستان و باشگاههای بریتانیایی علیه هولیگان ها اعلام جنگ کردند. باشگاه های انگلیسی برای پنج سال (و لیورپول برای یک سال بیشتر) از حضور در رقابت های اروپایی محروم شدند و انواع نظارتهای مخفیانه، محرومیت های شدید، تجهیز ورزشگاه ها به دوربین های مداربسته و مجهز کردن صندلی های تماشاگران به صندلی در دستور کار باشگاه ها و نهادهای نظارتی قرار گرفت…

البته با تمام این کارها، هنوز هم هولیگانها کار خودشان را ادامه می دادند. یکی از سران تشکیلات هولیگان های تاتنهام تعریف می کند که در سال 1991، حدود دویست نفر از آنها در بیرون کافه استمفوردبریج با هولیگان های طرف دار چلسی به شدت درگیر شدند. تره ور تانر می گوید اون جا همه مست و پاتیل بودن. همه جا حسابی قرمز شده بود. میفهمین چی می گم دیگه؟

در تمام طول آن دهه، طرفداران انگلیسی همه جا همراه تیم ملی به سراسر اروپا سفر می کردند و در تمام جاهایی که می رفتند، ردی از خرابی و گندکاری پشت سرشان به جا می گذاشتند. ساردینیا در سال 1990، مالمو و استکهلم در سال 92، دابلین در سال 95، مارسی در سال 98 و شارلوا در سال 2000، همگی در چنگ مرض انگلیسی گرفتار آمده و خراب شدند! ولی به هرحال و به غیر از همین رقابت های هولیگان های باشگاه های انگلیسی باهم و خرابکاری های طرفداران تیم ملی در اروپا، به نظر می رسید که دیگر روزهای خوش خشونت فوتبالی به پایان آمده؛ ولی نه به طور کامل.

شاید اقدامات پیشگیرانه در ورزشگاه ها موجب محدود شدن فعالیت هولیگان ها در صندلی ها شده بود ولی آنها هم بیکار نماندند و فعالیت خود را در کوچه های خارج از ورزشگاه، پارکها، اینترنت و در مخفیگاه های شان دوباره از سر گرفته و خودشان را بازسازی کردند. بازار بزرگ کتاب ها، دی وی دی ها و شوهای تلویزیونی هولیگان ها و حتا برنامه های سرگرم کننده ای با حضور اسطوره های سکوهای ورزشگاه ها به شدت رونق و رواج پیدا کرد. بیرون ورزشگاه ها جریاناتی داشت اتفاق می افتاد…

ما در سال 2006 یک سریال تلویزیونی درباره تاریخ هولیگانیسم در فوتبال انگلستان ساختیم که در آن با نگاهی به این موضوع، اوضاع این پدیده در فوتبال روز انگلیس هم مورد بررسی قرار گرفته بود. دنی دایر، به عنوان یک طرفدار دو آتشه و پرشور وستهام، نقش مجری آن برنامه را به عهده گرفت و ستاره بی چون و چرای آن برنامه شد. ما در آن برنامه به شمال و جنوب انگلیس سفر کردیم و از اسکاتلند تا لندن، با تعداد زیادی از اسطوره های طرفداران باشگاهها و طرفداران امروز و دیروز تیم های بریتانیا دیدار کردیم. به دربی بزرگ اسکاتلند Firm old رفتیم و در میان صندلی اصلی طرفداران سلتیک گزارش تهیه کردیم. بعد از بازی هم در یکی از خیابان های گلاسکو به دیدار یکی از تشکیلات طرفداری رنجرز رفتیم که اعضای آن معتقد بودند خشونت های جاری در بین هولیگان ها خیلی بیشتر از چیزی است که به چشم می آید.

در بارنلی و تاتنهام با پسران جوانی دیدار کردیم که شخصیت شان با دنبال توپ دویدن در کوچه پس کوچه های اطراف ورزشگاه ها شکل می گرفت و آن جا بود که متوجه شدیم خشونت چه آرام، همه جانبه و کریه به میان طرفداران فوتبال برمی گردد. بین سال های 2000 تا 2005، به طور متوسط در هر سال یکصد طرفدار لیدز یونایتد بازداشت شده اند و این باشگاه در همان فاصله زمانی با 339 مورد محرومیت طرفدارانش از ورود به ورزشگاه ها روبرو شده است و تنها در فصل 2005-2004 هم 160 طرفدار منچستر یونایتد به دلیل رفتارهای خشونت آمیزشان بازداشت شده اند.

آن جا بود که زمزمه های تازه ای شنیدیم. چیزهایی درباره رواج هولیگانیسم در بیرون مرزهای بریتانیا. شاید به نظر برسد چه در زمینه بازی و چه در زمینه پیشرفت های فوتبالی، خارجی ها بیشتر از بریتانیایی ها پیشرفت کرده اند ولی در صندلی های تماشاچیان، فرهنگ، همان فرهنگ است.

هولیگانیسم دنیای شده و تشکیلات طرفداران دیوانه فوتبال، از بوئنوس آیرس گرفته تا سن پترزبورگ ، مرض انگیسی گرفته و آن را مال خودشان کرده اند. بعضی هایشان مثل هولیگان های دهه 80 انگلیس رفتار می کنند و بعضی دیگر هم حتا از آن چه که انگلیسی ها کرده اند فراتر رفته اند. یادتان هست که دو طرفدار لیدز یونایتد در سال 2000 و پیش از بازی با گالاتاسرای در استانبول ترکیه تا حد مرگ چاقو خورده بودند؟

ما دنبال این بودیم که بفهمیم این رفتارهای خشونت آمیز تا کجا پیش می رود. بنابراین در سال 2007 فیلم برداری سری جدید برنامه را این بار با هدف به تصویر کشیدن هولیگانیسم در دنیا فوتبال آغاز کردیم. دنی دایر دوباره با ما همراه شد و ما به همراه پیتر (کارگردان)، استن (مدیر تولید) و یک محقق، طی سه ماه به نه کشور سفر کردیم و در این نود روز به دنیای هولیگان ها پا گذاشتیم. این سفر چشم های ما را باز کرد و در چند فصل این کتاب، چشمان شما را هم باز خواهد کرد.

به کارخانه واقعی فوتبال خوش آمدید.

منبع: یک پزشک

به "کتاب دیوانه های فوتبال - دومینیک آتون و دنی دایر" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "کتاب دیوانه های فوتبال - دومینیک آتون و دنی دایر"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید